مقاصدی که با ۲ میلیون تومان میتوان به آنها سفر کرد
نظرات شما
- درباره قلعه جوشين
بهترین وکاملترین قلعه است
تقی هاشمی
چهارشنبه ۰۸ آبان ۱۳۸۷ ساعت ۱۳:۱۱:۰۷ - درباره کاخ آپادانا (کاخ دایوش )
بسیار شگفت انگیز!!!!!!
رضا محبی
چهارشنبه ۰۵ فروردين ۱۳۹۴ ساعت ۱۵:۰۰:۱۸ - درباره موزه تماشاگه (پول)
با سلام، موزه پول به عنوان نخستین موزه دائمی و تخصصی سکه و اسکناس که مجموعه ای ارزشمند از انواع سکه ها و اسکناسهای ایرانی ادوار مختلف تاریخی، هخامنشی، اشکانی، ساسانی و اسلامی را در بردارد، در مجموعه پارک ارم،کیلومتر 4 اتوبان تهران کرج واقع شده است که بدین وسیله خواهشمندیم آدرس را تصحیح بفرمایید. این موزه همه روزه از ساعت 8 صبح الی 16 بعدازظهر بر روی همه بازدیدکنندگان و علاقمندان باز است
موزه پول
دوشنبه ۲۵ دي ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۵۱:۱۷ - درباره مزار بی بی زینب خاتون
تا کنون 3 نوبت از این محل بازدید کرده ام. محیطی ÷ر از صفا و معنویت دارد. زائران زیادی به این محل می آیند. محیطی آرامبخش دارد. توصیه می کنم از این محل بازدید کنید.
علی خاتون فم
جمعه ۳۰ دي ۱۳۹۰ ساعت ۰۷:۱۴:۳۷ - درباره باغ تاریخی مصلا
ممنون ولی ناقلا ها از کتاب قزوین (آیینه ی تاریخ وطبیعت ایران) کپی کرده اید .
سه شنبه ۱۲ فروردين ۱۳۹۳ ساعت ۱۵:۳۵:۵۲ - درباره امامزاده علي الصالح
سلام احتراما نام امامزاده سید منصور ابوالحسن (ع) آبدانان ابن زید ابن امام حسن مجتبی که به تایید مراجه عظام مرحوم ایت اله بروجردی رحمت الله علیه رسیده است در فهرست امامزادگان استان ایلام شهرستان آبدانان قرار دهید بنا دوره اسلامی 25 کیلومتر آبدانان واقع در قدح منصور ابن حسن ابن زید ابن امام حسن مجتبی (ع)
غفور نقی زاده
دوشنبه ۰۴ آبان ۱۳۸۸ ساعت ۱۱:۰۶:۳۶ - درباره غار دربند
با سلام این غار در فاصله یک کیلومتری شمال شهر مهدیشهر قرار دارد ( در تقسیمات جدید شهری , منطقه دربند جزئی از شهر مهدیشهر است ) و به همین دلیل با شهر مهدیشهر تنها 1 کیلومتر فاصله دارد و تمامی امکانات و اقدامات جهت توریستی کردن آن توسط شهرداری مهدیشهر ( مرکز شهرستان مهدیشهر ) انجام گرفته است . چنانچه قصد معرفی این غار زیبا را به گردشگران دارید . بهتر بود می نوشتید : 1 کیلومتری شمال شهر مهدیشهر
jamshid taherkord
جمعه ۰۴ بهمن ۱۳۸۷ ساعت ۱۳:۱۰:۲۶ - درباره مسجد روستای شورین
مسجد زیباییه حتما ببینید
یاوری
سه شنبه ۰۳ ارديبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۲۲:۴۷:۲۸ - درباره گلمکان
'گلمکان شهر عشق است ومیگذر رهررهگذر ی از ان..برای وصل یار...
روح اله گلمکانی
جمعه ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۳ ساعت ۲۲:۰۵:۲۲ - درباره روستای ساروق
بسیار خوب
ابوالقاسم فرد کریمیان
پنجشنبه ۲۸ دي ۱۳۹۱ ساعت ۲۳:۴۱:۵۲ - درباره خانه ابریشمی
خوبست هرکس انجا هست مواظبت کامل داشته باشد متاسفانه در بعضی استان چیزی ندارند وانقدر بزرگ می کنند که حد ندارد
داریوش محمدی
سه شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۱ ساعت ۲۱:۵۲:۵۸ - درباره غار هیزج
با سلام خدمت تمام علاقه مندان طبیعت کوهنوردان وغار نوردان توصیه میکنم حتما از غار زیبای هیزج دیدن فرمایید . خالی از لطف نخواهد بود.بنده هم متولد روستای هیزج هستم.روستایی که یاد اور دوران خوش کودکیست.
احمد سلیمی
سه شنبه ۲۲ دي ۱۳۸۸ ساعت ۱۷:۴۴:۱۴ - درباره گنبد سلطانیه
چرا در مورد علت استفاده از این سوره ها چیزی ندارید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
زهرا ابراهیمی
سه شنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۲ ساعت ۲۳:۰۹:۳۶ - درباره آب گرم گنو
خاشن و جون هن مه مال خمیرم هروقت هندی خمیر درخدمتم مه رفتم جونن حتمن برین باتشکر مدیریت گاج
حسن حسینی
دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۱۵:۳۹:۳۴ - درباره بقعه بی بی شهر بانو
بابا وقتي كه حضرت سجاد به دنيا آمد مادر ايشان در مدينه به شهادت رسيد اين بي بي شهربانو ايشان نيستند وگرنه آيا اين بقعه در شان مادرشهيده يك امام معصوم چهارم ما بود اگر هست يك تاريخ دان مذهبي و غير مذهبي بيايد مناظره بسم الله
سعيد.ق
سه شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۱۴:۲۵:۴۲ - درباره تالاب هشیلان
با این تفاسیر جای زیبایی به نظر میرسه
احسان اسماعیلی
سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۱۶:۲۱:۰۳ - درباره گلمکان
هيچي گلمكان خودمون نميشه
ميثم گلمكاني
چهارشنبه ۰۲ بهمن ۱۳۹۲ ساعت ۱۹:۱۵:۵۹ - درباره روستای هفتادر
با سلام به قول دوست و همشهریم سایت بی بارتون هیچگونه اطلاعاتی در مورد تاریخ و پیشینه این روستای مهم در این منطقه نداره و داده ای در مورد وجه تسمیه و عکس هایی از این روستای دوست داشتنی در اون موجود نیست.
جم جم
يكشنبه ۲۷ دي ۱۳۸۸ ساعت ۱۹:۴۹:۱۰ - درباره آرامگاه كوروش كبير
خدا او را رحمت کند
maryam
شنبه ۰۳ خرداد ۱۳۹۳ ساعت ۱۲:۳۳:۲۲
نبرد رستم و سهراب |
|
در بسیاری از داستان ها و افسانه های ایرانی پادشاه و یا پهلوانی را می بینیم که در هنگام شکار و دنبال کردنِ حیوانی به قصدِ شکار با ماجرای عجیبی روبرو می شود. واقعه رستم و سهراب هم جدا از آنها نیست چرا که رستم هم پس از شکار در نخجیرگاه بخواب می رود و رخش که اسبِ منهصرِ اوست به دست تُرکانی دزدیده می شود. رستم ردپای رخش را تا سمنگان (در نزدیکی مرز توران) دنبال می کند و از اینجاست که ماجرایِ دردناکِ رزمِ رستم و سهراب آغاز می گردد. پادشاه سمنگان از دیدن رستم خوشحال می شود و او را به کاخ خود دعوت می کند. شاه سمنگان به او قول می دهد که اسبش را هم پیدا کند و به او می گوید: یک امشب به می شاد داریم دل وز اندیشه آزاد داریم دل نماند پی رخش فرخ نهان چنان باره ی نامدار جهان رستم خوشحال شده و با آنها به می خوردن می نشینند. در هنگام شب یکی از دخترانِ شاه، تهمینه، به بستر او می آید و به او می گوید: یکی دخت شاه سمنگان منم ز پشت هژبر و پلنگان منم بگیتی ز خوبان مرا جفت نیست چو من زیر چرخ کبود اندکیست پس از آنکه تهمینه از بزرگی رستم و از آنکه درباره ی خوبی های او شنیده تعریف می کند از رستم خواهش می کند که برای او بچه ای بجای گذارد و بدلیلِ زنِ شیردلی که بوده به او قول می دهد رخش را هم برای او پیدا کند: یکی آنکه بر تو چنین گشته ام خرد را ز بهر هوا کشته ام و دیگر که از تو مگر کردگار نشاند یکی پورم اندر کنار مگر چون تو باشد به مردی و زور سپهرش دهد بهر کیوان و هور سه دیگر که اسپت بجای آورم سمنگان همه زیر پای آورم رستم هم از تهمینه خوشش می آید و از پدر او اجازه ی همخوابی با او را می گیرد. پس از انجامِ کار به تهمینه مهره ای می دهد که اگر فرزندشان دختر شد به گیسان او و اگر پسر شد به بازوی وی ببندد. پس از نه ماه سهراب بدنیا می آید. سهراب ماجرایِ پدرِ خود را از مادرش می پرسد. او در عشق به پدر خود چنان احساساتِ خود را نشان می دهد که می خواهد با کمکِ سپاهیانِ ترک، کیکاوس را از تخت پادشاهی ایران بر کنار کرده و پدر خود رستم را بر تخت بنشاند. در این هنگام به پادشاه توران، افراسیاب، خبر می رسد که سهرابِ 10-12 ساله ی زورمند قصد دارد به ایران حمله ببرد. افراسیاب از این موضوع خوشحال شده و به حیله با نوشتنِ نامه ای نمی گذارد که سهراب با پدرش آشنایی پیدا کند.سهراب، سفید دژِ ایرانیان را تسخیر می کند. کیکاوس به رستم نامه می نویسد که پهلوانِ دیگری از توران پیدا شده که قصدِ حمله به ایران را دارد. رستم همراه با سپاهیان به طرف دژِ سپید می رود و در دشتِ آنجا خیمه می زند. در هنگانم شب رستم با لباس ترکی به خیمه ی دشمن و پسرش می رود و از اینکه سهراب را با آن عظمتِ جسمی می بیند شگفت زده می شود.در اینجا رستم و سهراب یکدیگر را نمی شناسند. سهراب در تمام این هنگام سعی دارد از ماجرایِ پدرِ خود سر درآورد و او را پیدا کند اما اشخاصی که به آنها رجوع می کنند مانع بر این کار می شوند. سهراب شک دارد و حرف آنها را باور نمی کند. حتی در زمانی که رستم و سهراب همدیگر را در هنگام جنگ ملاقات می کنند، سهراب پر از شک و تردید است که آیا او رستم است یا خیر و از رستم نامش را می پرسد، رستم نام خود را فاش نمی کند: بدو گفت که از تو بپرسم سخن همه راستی باید افکند بن من ایدون گمانم که تو رستمی گر از تخمه ی نامور نیرمنی چنین داد پاسخ که رستم نیم هم از تخمه ی سام نیرم نیم که او پهلوانست و من کهترم نه با تخت و گاهم نه با افسرم از امید سهراب شد ناامید برو تیره شد روی روز سپید سهراب در هنگامه ی نبرد دو بار به تردید می افتد که آیا این حریف همان پدرش رستم نیست، و حتی از رستم می خواهد تا با او دستِ یاری دهد. اما رستم بدلیل اینکه سهراب بسیاری از سپاهیان ایرانی را کشته است و اینکه هنوز نمی داند که شخص مقابل پسر اوست، حرف سهراب را نمی پذیرد. پدر و پسر برای دفعه ی نخست با هم کشتی می گیرند. سهراب، رستم را بر زمین می افکند و خنجر بر می کشد برای ریختن خون رستم، اما رستم او را فریب داده و خواستارِ آن می شود تا با شمشیر به نبرد بپردازد: به سهراب گفت ای یل شیرگیر کمند افکن و گرد و شمشیر گیر دگرگونه تر باشد آیین ما جز این باشد آرایشِ دینِ ما کسی کو به کشتی نبرد آورد سر مهتری زیر گرد آورد نخستین که پشتش نهد بر زمین نبرّد سرش گرچه باشد بکین گرش بار دیگر بزیر آورد ز افگندنش نام شیر آورد بدان چاره از چنگ آن اژدها همی خواست کآید ز کشتن رها در نبرد با شمشیر، رستم است که پهلوی سهراب را با خنجرِ خود می درد و در آخرین لحظات مرگ سهراب رازِ خود را فاش می کند و رستم با دیدنِ مهره ی خود بر بازوی او پسرش را می شناسد و به زاری می نشیند. سهراب در هنگام مرگ از رستم خواهش می کند که به توران زمین حمله نکند: چونکه که اکنون که روز من اندر گذشت همه کار ترکان دگرگونه گشت رستم حرف پسر را می پذیرد و اشک در چشمانش جمع می شود و می گوید: کدامین پدر هرگز این کار کرد سزاوارم اکنون به گفتار سرد چه گویم چو آگه شود مادرش چه گونه فرستم کسی را برش پس از آن جنازه ی پسر را به سیستان می برد و همراه با پدربزرگ خود، سام، جنازه ی آن پهلوان را به خاکِ سرزمینِ یلان می سپارند... ماجرای رستم و سهراب در واقع کشمکشی است بین پدر و پسر، اما بگونه ای دیگر که در سایر داستانهای عصر برنز دیده نمی شود چرا که این پسر نیست که خواستارِ جایگاه پدر است بلکه این هر دو با هم غریبه ای بیش نیستند. در عصرِ برنزِ کیانیان و پهلوانان که تمامی ماجراها بر محور نبرد و ایستادگی قرار دارند زنان بیشتر در پشتِ پرده ی ماجراها هستند و پهلوانان فرصتِ نزدیک بودن با زنان را ندارند. زنانی که در این عصر هستند یا مانند سودابه و گردآفرید دارای نقش خشنی هستند و یا همچنان که گفته شد در محورِ حادثه ها قرار ندارند. همچنان که مادر سهراب و یا بانوی رستم تنها یک شب با رستم همخوابی دارد و بس. (ماجرایِ بیژن و منیژه را هم که در همین عصر اتفاق می افتد مطالعه کنید.) دوران، دورانِ پهلوانی و نبرد است و نزدیکی کردن با زنان حتی مشکل ساز است. همانگونه که در زندگی رستم و سهراب مشاهده کردیم. به همین دلیل در آغاز ماجرای سهراب فردوسی سروده اسم سهراب رانم نخست ازان کین که او با پدر چون بجست |
|
راوی داستان : فردوسی |
|
تعداد نظرات : 0 |
تعداد بازدید : 7235 |