مقاصدی که با ۲ میلیون تومان میتوان به آنها سفر کرد
نظرات شما
- درباره دره آبغد
آبغد بعد از فردوسی چه ربطی داره به چناران؟
محمد حمیدی راد
سه شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۴ ساعت ۱۳:۵۳:۳۰ - درباره قلعه الموتموافقم
سه شنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۷ ساعت ۲۱:۰۹:۳۰ - درباره موزه چهلستون
اصلا چيز جالبي كه آدمو جذب خودش كنه در اون نميبيبم.
حديث
سه شنبه ۲۱ شهريور ۱۳۹۱ ساعت ۱۳:۲۳:۰۶ - درباره قلعه ماران
قلعه ماران یا قلعه موران از نقاط دیدنی شهرستان باستانی و تاریخی رامیان می باشد که به اشتباه آن را در شهر مینو دشت نوشته ایدد
علی دونلو
جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۱ ساعت ۲۲:۲۶:۱۵ - درباره ییلاقات مسکون
سلام منطقه مسکون نه تنها فصل تابستان زیبایی دارد بلکه در تمام فصول زیبایی خاص خود را دارد . امسال تعداد خرگوش وحشی در باغات دیده شده که بسیار زیبا هستند .
عبدالوهاب صفوی
دوشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۳۳:۳۱ - درباره شهرك صنعتي- توريستي ارگ جديد بم
شهر مایه دیگه
حمید
سه شنبه ۱۶ تير ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۱۴:۱۷ - درباره چشمه محمد رسول الله
سلام اگه امکان داره اطلاعات و عکس بیشتری از این پروژه نمایش بدین
صفری
شنبه ۲۱ دي ۱۳۸۷ ساعت ۱۱:۵۵:۰۸ - درباره بقعه بی بی شهر بانو
بابا وقتي كه حضرت سجاد به دنيا آمد مادر ايشان در مدينه به شهادت رسيد اين بي بي شهربانو ايشان نيستند وگرنه آيا اين بقعه در شان مادرشهيده يك امام معصوم چهارم ما بود اگر هست يك تاريخ دان مذهبي و غير مذهبي بيايد مناظره بسم الله
سعيد.ق
سه شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۱۴:۲۵:۴۲ - درباره قلعه جوشين
بهترین وکاملترین قلعه است
تقی هاشمی
چهارشنبه ۰۸ آبان ۱۳۸۷ ساعت ۱۳:۱۱:۰۷ - درباره كليساي موجومبار
کلیسای روستای یکی از زیباترین کلیساهای ایران است ولی متاسفانه درحال تخریب است ازمسولین خواهشمنیم نسبت به حفظ این اثار ملی اقدام نمایند
جمعه ۰۴ بهمن ۱۳۹۲ ساعت ۱۹:۱۲:۱۵ - درباره سازه های آبی شوشتر
عالی
علیرضاخشنود
جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۱۵:۳۵:۱۰ - درباره حمام هلجرد
با سلام من چند سالی تو کرج زندگی میکنم ولی تا دیروز نمیدونستم چنین جای قشنگی تو کرج هست دیروز به اتفاق یکی از دوستای خوبم قرار گذاشتیم بریم جاهای دیدنی کرج و ببینیم رفتیم به سمت هلجرد متاسفانه هیچ کس از وجود چنین آثاری با خبر نبود با کمی جستجو تقریبا همه جای تاریخی اونجا رو پیدا کردیم بجز آسیاب.درخت کهن سال زیباش که توی مسجد بود و در مسجد هم بسته بود هر چی در زدیم که بریم داخل و ببینیم ه
MONA ZANDI
جمعه ۰۶ مرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۴:۳۴:۳۷ - درباره معبد زیگورات (چغازنبیل )
نشکر چند نکته 1- بطور قطعی ثابت نشده است که این تاسیسات تصفیه آب میباشد که از رود کرخه استفاده میکند. 2- این تاسیسات در حصار بیرونی ( حصار خارجی )مجموعه قرار دارد بطوری که مخزن آن در بیرون شهر است. 3- شهر پس از مرگ اونتاش گال پایتختی خود را از دست داد و دوباره پایتخت به شوش برگردانده شد. زمان حمله آشوریان مدتها بود که اهمیت خود را از دست داده بود.
مسعود
چهارشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۱۸:۰۰:۴۵ - درباره خانه رئیس علی دلواری
خیلی زیباست و خیلی باصفاست من در بچگی فیلم مبارزات رئیس علی دلواری را دیدم و وقتی که کشته شد خیلی زیاد گریه کردم و متاسف شدم روحش شاد و با علی محشور باشد
لطف اله کیانی
يكشنبه ۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۲۱:۱۳:۵۸ - درباره روستای هفتادر
با سلام من خودم از اهالی روستا هستم در مورد اینکه اتش اتشکده یزد ابتدا در این روستا بوده بنویسید.
محمدصادق امیری
يكشنبه ۱۱ تير ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۱۰:۱۱ - درباره چشمه سبز
به نام خدا . ضمن تشکر از مسئولین سایت به اطلاع میرساند شرکت تعاونی تفریحی گردشگری چشمه سبز گلمکان از سال 1388 با هدف ایجاد زیرساختهای گردشگری طبیعت (اکوتوریسم ) و گردشگری ورزشی فعال و بستر مناسب گردشگری همراه با حفظ محیط زیست رعایت حقوق مالکین باغها و بیشه زارهای مسیر و کرامت گردشگران و شهروندان را در دستور کار دارد. تسهیل دسترسی به چشمه سبز برای عموم گردشگران از جمله اهداف در حال
جلال گلمکانی
سه شنبه ۱۸ شهريور ۱۳۹۳ ساعت ۱۷:۳۳:۲۴ - درباره قلعه بردوك
اگر از آثار باستانی کشور است چرا ثبت نشده تاریخ قدامت آن را چرا بیان نکردید
فیاض جلیلی
جمعه ۱۷ بهمن ۱۳۹۳ ساعت ۱۸:۵۲:۱۴ - درباره امامزاده سید سلیمان
آرمگاه متبركه امامزاده سيد سليمان ابن موسي كاظم (ع) در شهر فخرآباد واقع در 25كيلومتري مشكين شهر واقع گرديده كه با دارا بودن مناظر طبيعي و مردماني خونگرم ساليانه ميزبان هزاران تن از زائران و عاشقان اهل بيت(ع) مي باشد
علي
يكشنبه ۰۷ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۱۷:۳۶ - درباره قریه العرب
بیایین عالیههههههههههههههههههه.
فرشید کریمی حصاری
سه شنبه ۰۷ خرداد ۱۳۹۲ ساعت ۱۲:۲۲:۳۱ - درباره تالاب چغاخور
من یک اصفهانی هستم.واقعا جای خیلی قشنگیه چغاخور. بهشت چهارمحال باید معرفیش کنن.از بلداجی شهر گز تا امامزاده حمزه علی و چغاخور هیچ موقع از ذهنم خارج نمیشه.
رضا
دوشنبه ۳۱ تير ۱۳۹۲ ساعت ۱۴:۱۸:۵۸
نبرد رستم و سهراب |
|
در بسیاری از داستان ها و افسانه های ایرانی پادشاه و یا پهلوانی را می بینیم که در هنگام شکار و دنبال کردنِ حیوانی به قصدِ شکار با ماجرای عجیبی روبرو می شود. واقعه رستم و سهراب هم جدا از آنها نیست چرا که رستم هم پس از شکار در نخجیرگاه بخواب می رود و رخش که اسبِ منهصرِ اوست به دست تُرکانی دزدیده می شود. رستم ردپای رخش را تا سمنگان (در نزدیکی مرز توران) دنبال می کند و از اینجاست که ماجرایِ دردناکِ رزمِ رستم و سهراب آغاز می گردد. پادشاه سمنگان از دیدن رستم خوشحال می شود و او را به کاخ خود دعوت می کند. شاه سمنگان به او قول می دهد که اسبش را هم پیدا کند و به او می گوید: یک امشب به می شاد داریم دل وز اندیشه آزاد داریم دل نماند پی رخش فرخ نهان چنان باره ی نامدار جهان رستم خوشحال شده و با آنها به می خوردن می نشینند. در هنگام شب یکی از دخترانِ شاه، تهمینه، به بستر او می آید و به او می گوید: یکی دخت شاه سمنگان منم ز پشت هژبر و پلنگان منم بگیتی ز خوبان مرا جفت نیست چو من زیر چرخ کبود اندکیست پس از آنکه تهمینه از بزرگی رستم و از آنکه درباره ی خوبی های او شنیده تعریف می کند از رستم خواهش می کند که برای او بچه ای بجای گذارد و بدلیلِ زنِ شیردلی که بوده به او قول می دهد رخش را هم برای او پیدا کند: یکی آنکه بر تو چنین گشته ام خرد را ز بهر هوا کشته ام و دیگر که از تو مگر کردگار نشاند یکی پورم اندر کنار مگر چون تو باشد به مردی و زور سپهرش دهد بهر کیوان و هور سه دیگر که اسپت بجای آورم سمنگان همه زیر پای آورم رستم هم از تهمینه خوشش می آید و از پدر او اجازه ی همخوابی با او را می گیرد. پس از انجامِ کار به تهمینه مهره ای می دهد که اگر فرزندشان دختر شد به گیسان او و اگر پسر شد به بازوی وی ببندد. پس از نه ماه سهراب بدنیا می آید. سهراب ماجرایِ پدرِ خود را از مادرش می پرسد. او در عشق به پدر خود چنان احساساتِ خود را نشان می دهد که می خواهد با کمکِ سپاهیانِ ترک، کیکاوس را از تخت پادشاهی ایران بر کنار کرده و پدر خود رستم را بر تخت بنشاند. در این هنگام به پادشاه توران، افراسیاب، خبر می رسد که سهرابِ 10-12 ساله ی زورمند قصد دارد به ایران حمله ببرد. افراسیاب از این موضوع خوشحال شده و به حیله با نوشتنِ نامه ای نمی گذارد که سهراب با پدرش آشنایی پیدا کند.سهراب، سفید دژِ ایرانیان را تسخیر می کند. کیکاوس به رستم نامه می نویسد که پهلوانِ دیگری از توران پیدا شده که قصدِ حمله به ایران را دارد. رستم همراه با سپاهیان به طرف دژِ سپید می رود و در دشتِ آنجا خیمه می زند. در هنگانم شب رستم با لباس ترکی به خیمه ی دشمن و پسرش می رود و از اینکه سهراب را با آن عظمتِ جسمی می بیند شگفت زده می شود.در اینجا رستم و سهراب یکدیگر را نمی شناسند. سهراب در تمام این هنگام سعی دارد از ماجرایِ پدرِ خود سر درآورد و او را پیدا کند اما اشخاصی که به آنها رجوع می کنند مانع بر این کار می شوند. سهراب شک دارد و حرف آنها را باور نمی کند. حتی در زمانی که رستم و سهراب همدیگر را در هنگام جنگ ملاقات می کنند، سهراب پر از شک و تردید است که آیا او رستم است یا خیر و از رستم نامش را می پرسد، رستم نام خود را فاش نمی کند: بدو گفت که از تو بپرسم سخن همه راستی باید افکند بن من ایدون گمانم که تو رستمی گر از تخمه ی نامور نیرمنی چنین داد پاسخ که رستم نیم هم از تخمه ی سام نیرم نیم که او پهلوانست و من کهترم نه با تخت و گاهم نه با افسرم از امید سهراب شد ناامید برو تیره شد روی روز سپید سهراب در هنگامه ی نبرد دو بار به تردید می افتد که آیا این حریف همان پدرش رستم نیست، و حتی از رستم می خواهد تا با او دستِ یاری دهد. اما رستم بدلیل اینکه سهراب بسیاری از سپاهیان ایرانی را کشته است و اینکه هنوز نمی داند که شخص مقابل پسر اوست، حرف سهراب را نمی پذیرد. پدر و پسر برای دفعه ی نخست با هم کشتی می گیرند. سهراب، رستم را بر زمین می افکند و خنجر بر می کشد برای ریختن خون رستم، اما رستم او را فریب داده و خواستارِ آن می شود تا با شمشیر به نبرد بپردازد: به سهراب گفت ای یل شیرگیر کمند افکن و گرد و شمشیر گیر دگرگونه تر باشد آیین ما جز این باشد آرایشِ دینِ ما کسی کو به کشتی نبرد آورد سر مهتری زیر گرد آورد نخستین که پشتش نهد بر زمین نبرّد سرش گرچه باشد بکین گرش بار دیگر بزیر آورد ز افگندنش نام شیر آورد بدان چاره از چنگ آن اژدها همی خواست کآید ز کشتن رها در نبرد با شمشیر، رستم است که پهلوی سهراب را با خنجرِ خود می درد و در آخرین لحظات مرگ سهراب رازِ خود را فاش می کند و رستم با دیدنِ مهره ی خود بر بازوی او پسرش را می شناسد و به زاری می نشیند. سهراب در هنگام مرگ از رستم خواهش می کند که به توران زمین حمله نکند: چونکه که اکنون که روز من اندر گذشت همه کار ترکان دگرگونه گشت رستم حرف پسر را می پذیرد و اشک در چشمانش جمع می شود و می گوید: کدامین پدر هرگز این کار کرد سزاوارم اکنون به گفتار سرد چه گویم چو آگه شود مادرش چه گونه فرستم کسی را برش پس از آن جنازه ی پسر را به سیستان می برد و همراه با پدربزرگ خود، سام، جنازه ی آن پهلوان را به خاکِ سرزمینِ یلان می سپارند... ماجرای رستم و سهراب در واقع کشمکشی است بین پدر و پسر، اما بگونه ای دیگر که در سایر داستانهای عصر برنز دیده نمی شود چرا که این پسر نیست که خواستارِ جایگاه پدر است بلکه این هر دو با هم غریبه ای بیش نیستند. در عصرِ برنزِ کیانیان و پهلوانان که تمامی ماجراها بر محور نبرد و ایستادگی قرار دارند زنان بیشتر در پشتِ پرده ی ماجراها هستند و پهلوانان فرصتِ نزدیک بودن با زنان را ندارند. زنانی که در این عصر هستند یا مانند سودابه و گردآفرید دارای نقش خشنی هستند و یا همچنان که گفته شد در محورِ حادثه ها قرار ندارند. همچنان که مادر سهراب و یا بانوی رستم تنها یک شب با رستم همخوابی دارد و بس. (ماجرایِ بیژن و منیژه را هم که در همین عصر اتفاق می افتد مطالعه کنید.) دوران، دورانِ پهلوانی و نبرد است و نزدیکی کردن با زنان حتی مشکل ساز است. همانگونه که در زندگی رستم و سهراب مشاهده کردیم. به همین دلیل در آغاز ماجرای سهراب فردوسی سروده اسم سهراب رانم نخست ازان کین که او با پدر چون بجست |
|
راوی داستان : فردوسی |
|
تعداد نظرات : 0 |
تعداد بازدید : 7239 |