مقاصدی که با ۲ میلیون تومان میتوان به آنها سفر کرد
نظرات شما
- درباره كوه كركس
به نام خدا یکی از مسیرهای صعود به قله کرکس از روستای طامه واقع در غرب و شش کیلومتری نطنز است. این مسیر پس از گذر از داخل روستا از طریق جاده خاکی به سمت یکی دره لاگله و دیگری دره یا منطقه منتهی به مزرعه دراشت امتداد میابد . دره لاگله به درختستانی زیبا و پرآب منتهی میشود و از آنجا پس از گذر از راه کاملا کوهستانی و در برخی نقاط صعب العبور به منطقه ییلاقی کشکخانه و از آنجا به قله میرسد. مسیر د
محمود کاظمی طامه
دوشنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۱ ساعت ۲۱:۳۱:۵۹ - درباره عمارت ملک
این توضیحات مال چند سال پیش هست؟ حلا شکل و شمایل اطرافش تغییر کرده در ضمن بهمنی هم جزء خود بوشهر هست
شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۳ ساعت ۱۵:۱۸:۲۳ - درباره مسجد اسماعيل خاله اوغلي
با سلام وتشکر خواهشمنداست مقرر فر مایید شجر نامه اسماعیل خاله اقلی را برای ما ارسال فر یید .با تشکر علیر ضا خاله اقلی تبریزی
علیر ضا خاله اقلی تبریزی
دوشنبه ۱۸ شهريور ۱۳۹۲ ساعت ۱۹:۱۷:۵۵ - درباره آرامگاه كوروش كبير
تنها آرزوم اینه یه بار برم کوروش جان تو همیشه تو دل ما زنده ای خـــــــــــــــــــــــــــــــاکــــــتــــــم ســـــــــــــــالـــــــا ر
مصی
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۳ ساعت ۰۹:۰۸:۰۵ - درباره روستای هلیلان
با تشكر فراوان از زحمات همه شما عزيزان به نظر من هليلان دشتي زيبا و سرسبز با مردماني خونگرم و مهمان نواز است، كه در منطقه زيبايي واقع شده است. مخصوصا شهر كهره كه چشم اندازي زيبا و دلنشين دارد و روستاي خان هليلان بوده با تشكر
حجت ويسي كهره
دوشنبه ۲۳ دي ۱۳۸۷ ساعت ۲۳:۲۱:۵۸ - درباره روستای خورگو
وقعا روستای بسیار زیبایی است و به روستای انسان ساز معروف است چون انسانهایی بزرگ را در دامن خود پرورش داده است
مهرناز
سه شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۲ ساعت ۱۱:۵۸:۴۸ - درباره رودخانه خرسان
رود خانه خرسان از بهترین رودخانه های ایران است چون که تنوع ماهی دران زیاد است
سامی
چهارشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۰ ساعت ۰۳:۰۲:۳۹ - درباره آب انبار شش بادگیری
Apprcietaion for this information is over 9000-thank you!
Jill
سه شنبه ۱۳ فروردين ۱۳۹۲ ساعت ۰۵:۱۵:۰۶ - درباره حمام اشرف آمل
حمام اشرف سالهاست که بدست مسئولین شهری تخریب گردیده و وجود خارجی ندارد. در زمان وجودش هم در محله پایین بازار از اماکن طایفه آملی بوده نه در نیاکی محله
فضولباشی
يكشنبه ۰۶ بهمن ۱۳۸۷ ساعت ۰۲:۵۵:۴۵ - درباره گلمکان
'گلمکان شهر عشق است ومیگذر رهررهگذر ی از ان..برای وصل یار...
روح اله گلمکانی
جمعه ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۳ ساعت ۲۲:۰۵:۲۲ - درباره چمن متحرك
چرا عکس نمیزارید.سایت اصلا کامل نیست.کاشکی هرکسی کار خودشو درست انجام میداد....
دوشنبه ۲۴ تير ۱۳۹۲ ساعت ۱۱:۱۹:۵۹ - درباره بافت قديمي شهر سنندج
سلام اين اطلاعات بسيار جالب هستند من چهارباغي هستم واين اسمها برايم ياداور بزرگان است ولي اگر عكس هم باشد عالي است موفق باشي در زنده نگه داشتن اصالت اين فرهنگ غني
شايان
شنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۲ ساعت ۰۱:۴۱:۰۲ - درباره خانه سيد جمال اسد آبادي
سلام اطلاغات بارگذاری شده خیلی کم و محدود است. خصوصا از جهت تصویر. لطفا تکمیل کنید
سید علی
پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۲ ساعت ۰۹:۲۰:۲۱ - درباره حمام باغ نشاط
با سلام و عرض تبریک سال نو بنده در بازدید قبلی خود از سایت وزین شما متوجه ریودادی اشتباه در باره باغ نشاط و حمام این بنا هر چند ناخواسته شدم و به شما عزیزان تذکر دادم اما متاسفانه نمیدانم چرا پس از گذشت چند ماه این امر تصحیح نشده از شما تقاضا مندم رسیدگی نمایید باغ و حمام باغ در شهر لار قرار دارد
مهدی شجاعی
شنبه ۱۷ فروردين ۱۳۹۲ ساعت ۱۵:۵۲:۱۱ - درباره تپه شغالي
سوال : چرا اسم این محل را تپه شغالی گذاشتند ؟ آیا نماد و نشانه ای برای بازدید گردشگران عادی که جاذبه ایجاد نماید وجود دارد یا خیر آیا تحت حمایت و دارای محوطه و راهنما میباشد ؟
محمدهاشم شیرکوند
يكشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۲۱:۱۰:۰۱ - درباره باغ و کاخ تاریخی فین
به تازگي اين باغ ثبت جهاني گرفته وبهترين باغ ازنظر معماري صفوي شناخته مي شود يكي از جاذبه هاي ديدني اين باغ استفاده از اختلاف سطح جوي ها و فشار يكسان آب در فواره ها مي باشد كه بدون هيچگونه پمپي آب در جوي ها در گردش است.
مجتبي پابرجي
سه شنبه ۰۶ فروردين ۱۳۹۲ ساعت ۱۸:۰۰:۲۰ - درباره تالاب هشیلان
با این تفاسیر جای زیبایی به نظر میرسه
احسان اسماعیلی
سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۱۶:۲۱:۰۳ - درباره چشمه بش قارداش
سلام آیا می دانید معنی ((بش قارداش)) چیست؟ این عنوانی کاملا ترکی است به معنی: ((پنج برادر)). [بش=پنج - قارداش=برادر]
تورکیران
دوشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۲ ساعت ۱۴:۱۰:۵۹ - درباره مقابر روستای تمتمان
شخصي به نام حفظ اله هر سه مقبره را تاراج كرد
كمال نوحي
سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۱ ساعت ۲۱:۵۲:۰۶ - درباره قلعه ماران
واقعا زیباست
جمعه ۱۵ دي ۱۳۹۱ ساعت ۱۶:۳۴:۲۵
نبرد رستم و سهراب |
|
در بسیاری از داستان ها و افسانه های ایرانی پادشاه و یا پهلوانی را می بینیم که در هنگام شکار و دنبال کردنِ حیوانی به قصدِ شکار با ماجرای عجیبی روبرو می شود. واقعه رستم و سهراب هم جدا از آنها نیست چرا که رستم هم پس از شکار در نخجیرگاه بخواب می رود و رخش که اسبِ منهصرِ اوست به دست تُرکانی دزدیده می شود. رستم ردپای رخش را تا سمنگان (در نزدیکی مرز توران) دنبال می کند و از اینجاست که ماجرایِ دردناکِ رزمِ رستم و سهراب آغاز می گردد. پادشاه سمنگان از دیدن رستم خوشحال می شود و او را به کاخ خود دعوت می کند. شاه سمنگان به او قول می دهد که اسبش را هم پیدا کند و به او می گوید: یک امشب به می شاد داریم دل وز اندیشه آزاد داریم دل نماند پی رخش فرخ نهان چنان باره ی نامدار جهان رستم خوشحال شده و با آنها به می خوردن می نشینند. در هنگام شب یکی از دخترانِ شاه، تهمینه، به بستر او می آید و به او می گوید: یکی دخت شاه سمنگان منم ز پشت هژبر و پلنگان منم بگیتی ز خوبان مرا جفت نیست چو من زیر چرخ کبود اندکیست پس از آنکه تهمینه از بزرگی رستم و از آنکه درباره ی خوبی های او شنیده تعریف می کند از رستم خواهش می کند که برای او بچه ای بجای گذارد و بدلیلِ زنِ شیردلی که بوده به او قول می دهد رخش را هم برای او پیدا کند: یکی آنکه بر تو چنین گشته ام خرد را ز بهر هوا کشته ام و دیگر که از تو مگر کردگار نشاند یکی پورم اندر کنار مگر چون تو باشد به مردی و زور سپهرش دهد بهر کیوان و هور سه دیگر که اسپت بجای آورم سمنگان همه زیر پای آورم رستم هم از تهمینه خوشش می آید و از پدر او اجازه ی همخوابی با او را می گیرد. پس از انجامِ کار به تهمینه مهره ای می دهد که اگر فرزندشان دختر شد به گیسان او و اگر پسر شد به بازوی وی ببندد. پس از نه ماه سهراب بدنیا می آید. سهراب ماجرایِ پدرِ خود را از مادرش می پرسد. او در عشق به پدر خود چنان احساساتِ خود را نشان می دهد که می خواهد با کمکِ سپاهیانِ ترک، کیکاوس را از تخت پادشاهی ایران بر کنار کرده و پدر خود رستم را بر تخت بنشاند. در این هنگام به پادشاه توران، افراسیاب، خبر می رسد که سهرابِ 10-12 ساله ی زورمند قصد دارد به ایران حمله ببرد. افراسیاب از این موضوع خوشحال شده و به حیله با نوشتنِ نامه ای نمی گذارد که سهراب با پدرش آشنایی پیدا کند.سهراب، سفید دژِ ایرانیان را تسخیر می کند. کیکاوس به رستم نامه می نویسد که پهلوانِ دیگری از توران پیدا شده که قصدِ حمله به ایران را دارد. رستم همراه با سپاهیان به طرف دژِ سپید می رود و در دشتِ آنجا خیمه می زند. در هنگانم شب رستم با لباس ترکی به خیمه ی دشمن و پسرش می رود و از اینکه سهراب را با آن عظمتِ جسمی می بیند شگفت زده می شود.در اینجا رستم و سهراب یکدیگر را نمی شناسند. سهراب در تمام این هنگام سعی دارد از ماجرایِ پدرِ خود سر درآورد و او را پیدا کند اما اشخاصی که به آنها رجوع می کنند مانع بر این کار می شوند. سهراب شک دارد و حرف آنها را باور نمی کند. حتی در زمانی که رستم و سهراب همدیگر را در هنگام جنگ ملاقات می کنند، سهراب پر از شک و تردید است که آیا او رستم است یا خیر و از رستم نامش را می پرسد، رستم نام خود را فاش نمی کند: بدو گفت که از تو بپرسم سخن همه راستی باید افکند بن من ایدون گمانم که تو رستمی گر از تخمه ی نامور نیرمنی چنین داد پاسخ که رستم نیم هم از تخمه ی سام نیرم نیم که او پهلوانست و من کهترم نه با تخت و گاهم نه با افسرم از امید سهراب شد ناامید برو تیره شد روی روز سپید سهراب در هنگامه ی نبرد دو بار به تردید می افتد که آیا این حریف همان پدرش رستم نیست، و حتی از رستم می خواهد تا با او دستِ یاری دهد. اما رستم بدلیل اینکه سهراب بسیاری از سپاهیان ایرانی را کشته است و اینکه هنوز نمی داند که شخص مقابل پسر اوست، حرف سهراب را نمی پذیرد. پدر و پسر برای دفعه ی نخست با هم کشتی می گیرند. سهراب، رستم را بر زمین می افکند و خنجر بر می کشد برای ریختن خون رستم، اما رستم او را فریب داده و خواستارِ آن می شود تا با شمشیر به نبرد بپردازد: به سهراب گفت ای یل شیرگیر کمند افکن و گرد و شمشیر گیر دگرگونه تر باشد آیین ما جز این باشد آرایشِ دینِ ما کسی کو به کشتی نبرد آورد سر مهتری زیر گرد آورد نخستین که پشتش نهد بر زمین نبرّد سرش گرچه باشد بکین گرش بار دیگر بزیر آورد ز افگندنش نام شیر آورد بدان چاره از چنگ آن اژدها همی خواست کآید ز کشتن رها در نبرد با شمشیر، رستم است که پهلوی سهراب را با خنجرِ خود می درد و در آخرین لحظات مرگ سهراب رازِ خود را فاش می کند و رستم با دیدنِ مهره ی خود بر بازوی او پسرش را می شناسد و به زاری می نشیند. سهراب در هنگام مرگ از رستم خواهش می کند که به توران زمین حمله نکند: چونکه که اکنون که روز من اندر گذشت همه کار ترکان دگرگونه گشت رستم حرف پسر را می پذیرد و اشک در چشمانش جمع می شود و می گوید: کدامین پدر هرگز این کار کرد سزاوارم اکنون به گفتار سرد چه گویم چو آگه شود مادرش چه گونه فرستم کسی را برش پس از آن جنازه ی پسر را به سیستان می برد و همراه با پدربزرگ خود، سام، جنازه ی آن پهلوان را به خاکِ سرزمینِ یلان می سپارند... ماجرای رستم و سهراب در واقع کشمکشی است بین پدر و پسر، اما بگونه ای دیگر که در سایر داستانهای عصر برنز دیده نمی شود چرا که این پسر نیست که خواستارِ جایگاه پدر است بلکه این هر دو با هم غریبه ای بیش نیستند. در عصرِ برنزِ کیانیان و پهلوانان که تمامی ماجراها بر محور نبرد و ایستادگی قرار دارند زنان بیشتر در پشتِ پرده ی ماجراها هستند و پهلوانان فرصتِ نزدیک بودن با زنان را ندارند. زنانی که در این عصر هستند یا مانند سودابه و گردآفرید دارای نقش خشنی هستند و یا همچنان که گفته شد در محورِ حادثه ها قرار ندارند. همچنان که مادر سهراب و یا بانوی رستم تنها یک شب با رستم همخوابی دارد و بس. (ماجرایِ بیژن و منیژه را هم که در همین عصر اتفاق می افتد مطالعه کنید.) دوران، دورانِ پهلوانی و نبرد است و نزدیکی کردن با زنان حتی مشکل ساز است. همانگونه که در زندگی رستم و سهراب مشاهده کردیم. به همین دلیل در آغاز ماجرای سهراب فردوسی سروده اسم سهراب رانم نخست ازان کین که او با پدر چون بجست |
|
راوی داستان : فردوسی |
|
تعداد نظرات : 0 |
تعداد بازدید : 7402 |