مقاصدی که با ۲ میلیون تومان میتوان به آنها سفر کرد
نظرات شما
- درباره آبشار سواسره
چنین اسمی در ناحیه بلده وجود ندارد و سرکاری است
علی
سه شنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۲ ساعت ۱۴:۵۳:۵۳ - درباره بازار میدان ارگ (توحید
لطفا تصاويري از مناطق مورد اشاره نيز نمايش داده شود
يكشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۰ ساعت ۰۴:۱۱:۱۲ - درباره روستای آتشگاه
زیباست
محسن پل
جمعه ۱۰ شهريور ۱۳۹۱ ساعت ۱۴:۱۸:۰۵ - درباره تپه های سیلک
لطفا آدرس دقیق تر این مجموعه های تاریخی را ذکر کنید. با تشکر فراوان از زحمات شما
علی بلانی
شنبه ۲۲ تير ۱۳۹۲ ساعت ۰۹:۲۱:۲۸ - درباره سازه های آبی شوشتر
سازه های آبی شوشتر خیلی زیبا هستند از گردشگران تقاضا می کنم حتما از آنها دین فرمایند
علی اکبر شانه تراش
شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳ ساعت ۲۱:۲۷:۱۹ - درباره بقعه ملاط
با سلام وخسته نباشید.کمتر بقعه را می توان یافت که 12 امامزاده کنار هم آرمیده باشند
مجید عبداله خواه
يكشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۱ ساعت ۱۷:۲۶:۵۳ - درباره آرامگاه شاه شجاع مظفری
سازمان جهانگردی و میراث فرهنگی و همچنین بنیاد فارس شناسی و دیگر نهادهای فرهنگی و ادبی ایران میبایست توجه بیشتری به آرامگاه شاه شجاع مظفری داشته باشند، آرامگاه ایشان بسیار مهجور مانده، به دور از انصاف است که |آرامگاه پادشاهی که زحمات فراوانی برای حفاظت از شیراز و میراث فرهنگی ادبی آن در دوره مغول ها کرد و به مغولان اجازه حمله به شیراز را نداد و با حمایت های خود از خواجه حافظ شیرازی زمین
شهروز معنوی
يكشنبه ۰۳ دي ۱۳۹۱ ساعت ۱۶:۵۵:۲۰ - درباره امامزاده کمال ضیاء آباد
اطلاعات بسیارکم وناقص وبعضا غلط مباشد لطفا اصلاح وکامل نماید
سلحشور
دوشنبه ۱۵ دي ۱۳۹۳ ساعت ۲۲:۰۰:۲۶ - درباره بقعه پیر مراد
یکی از قدیمی ترین آثار تاریخی در استان مرکزی می باشد که مورد بی مهری قرار گرفته و به فاصله کمتر از صد متری آن تپه ای خاکی به مساحت دو تا سه کیلومتر قرار دارد و تپه های خاکی دیگری از این دست در اطراف روستاهای آزاد مرزآباد -مشهد میقان و...... قرار دارند که به گفته پیشینیان این تپه ها از زیر زمین به یکدیگر راه داشته اند . ممکن است که در این منطقه تمدنی نهفته در دل خاک وجود داشته باشد . بهتر آنست که
هوشنگ مرادی مجد
سه شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۳ ساعت ۱۱:۰۷:۱۳ - درباره سرچشمه
واقعا جای قشنگیه بهشت گمشده ی ایران زمینه
محمد جواد عادل
شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۱۶:۰۵:۱۷ - درباره آب زنگاون
من این رودخانه را با همین مشخصات دیده ام اما حدود 30 سال پیش الان دیگه ازش خبری نیست خدایش بیامرزاد!
حجت عزیزیان
جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۱۵:۴۸:۵۲ - درباره روستای قطب آباد
قطب آباد نگین اصالتها
جوان بخت
پنجشنبه ۰۴ مهر ۱۳۸۷ ساعت ۱۷:۵۹:۵۴ - درباره سنگ نوشته
خوب و جالب است .چرا دور سنگ نوشته راحفاظ شیشه ای نمی گذارند تا نوشته های آن به مرور از بین نرود؟
شنبه ۰۶ ارديبهشت ۱۳۹۳ ساعت ۱۰:۳۵:۰۷ - درباره كاخ هگمتانه
مطالبش خیلی کم بود
سارا
پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۲ ساعت ۱۵:۱۳:۰۸ - درباره آبشار جوزک
لطفا درمورد این آبشارها مثله همین آبشار جوزک اطلاعات کمی درمورد پذیرش مسافران و یاسطح امکاناتش ویا اینکه مکانی برای استراحت هست یا نه ،بدین.ممنون از سایت خوبتون.موفق باشید.
قاصدک کیانی
چهارشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۱۰:۴۸:۴۸ - درباره قلعه وتوس كهندان
قلعه وتوس خیلی جالب است و بالا رفتن از اون هم خیلی راحت است و در بالای قله هنوز آثاری از قلعه قدیم دورهی ساسانی وجود دارد و حتی در زیر خاک آنجا تیکه های ظروف شکسته قدیمی پیداشده است و از بلای قله نمای روستای کهندان بسیار زیباست و بنظرم تور ها می توانند توی این منطقه کار کنند و تور بیادن چون فوق العاده جای با صفا و طبیعت زیبایی دارد . با تشکر
س
سه شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۰۵:۰۸:۵۸ - درباره سازه های آبی شوشتر
سازه های آبی شوشتر خیلی زیبا هستند از گردشگران تقاضا می کنم حتما از آنها دین فرمایند
علی اکبر شانه تراش
شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳ ساعت ۲۱:۲۷:۱۹ - درباره کاروانسرای شاه عباسی هجیب(کیخسرو)
سلام خواهشا ار مسوولین بخواهید که برای مرمت و امکانات باردیدی و تفریجی فکری کنند چرا که چندی نمیکشد و از بین خواهد رفت.من خودم از اهالی روستا هستم
محمود کیومرثی
جمعه ۰۶ شهريور ۱۳۹۴ ساعت ۲۳:۳۰:۵۲ - درباره قلعه بردوك
شخص بزرگ شده دستشوى كه نظر خود را چنين ثبت كرده اى پنيانشيها إز خود يك دستشوى نداشتند چه رسد به قلعه شما ظرفيت ندارى لطفاً به كتاب كرد در تاريخ همسايگان مراجعه كن
حاجي سجادي
پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۳۶:۴۶ - درباره دیوار گلی بلند
That's a smart way of thkining about it.
Danny
يكشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۰۷:۴۱:۱۴
نبرد رستم و سهراب |
|
در بسیاری از داستان ها و افسانه های ایرانی پادشاه و یا پهلوانی را می بینیم که در هنگام شکار و دنبال کردنِ حیوانی به قصدِ شکار با ماجرای عجیبی روبرو می شود. واقعه رستم و سهراب هم جدا از آنها نیست چرا که رستم هم پس از شکار در نخجیرگاه بخواب می رود و رخش که اسبِ منهصرِ اوست به دست تُرکانی دزدیده می شود. رستم ردپای رخش را تا سمنگان (در نزدیکی مرز توران) دنبال می کند و از اینجاست که ماجرایِ دردناکِ رزمِ رستم و سهراب آغاز می گردد. پادشاه سمنگان از دیدن رستم خوشحال می شود و او را به کاخ خود دعوت می کند. شاه سمنگان به او قول می دهد که اسبش را هم پیدا کند و به او می گوید: یک امشب به می شاد داریم دل وز اندیشه آزاد داریم دل نماند پی رخش فرخ نهان چنان باره ی نامدار جهان رستم خوشحال شده و با آنها به می خوردن می نشینند. در هنگام شب یکی از دخترانِ شاه، تهمینه، به بستر او می آید و به او می گوید: یکی دخت شاه سمنگان منم ز پشت هژبر و پلنگان منم بگیتی ز خوبان مرا جفت نیست چو من زیر چرخ کبود اندکیست پس از آنکه تهمینه از بزرگی رستم و از آنکه درباره ی خوبی های او شنیده تعریف می کند از رستم خواهش می کند که برای او بچه ای بجای گذارد و بدلیلِ زنِ شیردلی که بوده به او قول می دهد رخش را هم برای او پیدا کند: یکی آنکه بر تو چنین گشته ام خرد را ز بهر هوا کشته ام و دیگر که از تو مگر کردگار نشاند یکی پورم اندر کنار مگر چون تو باشد به مردی و زور سپهرش دهد بهر کیوان و هور سه دیگر که اسپت بجای آورم سمنگان همه زیر پای آورم رستم هم از تهمینه خوشش می آید و از پدر او اجازه ی همخوابی با او را می گیرد. پس از انجامِ کار به تهمینه مهره ای می دهد که اگر فرزندشان دختر شد به گیسان او و اگر پسر شد به بازوی وی ببندد. پس از نه ماه سهراب بدنیا می آید. سهراب ماجرایِ پدرِ خود را از مادرش می پرسد. او در عشق به پدر خود چنان احساساتِ خود را نشان می دهد که می خواهد با کمکِ سپاهیانِ ترک، کیکاوس را از تخت پادشاهی ایران بر کنار کرده و پدر خود رستم را بر تخت بنشاند. در این هنگام به پادشاه توران، افراسیاب، خبر می رسد که سهرابِ 10-12 ساله ی زورمند قصد دارد به ایران حمله ببرد. افراسیاب از این موضوع خوشحال شده و به حیله با نوشتنِ نامه ای نمی گذارد که سهراب با پدرش آشنایی پیدا کند.سهراب، سفید دژِ ایرانیان را تسخیر می کند. کیکاوس به رستم نامه می نویسد که پهلوانِ دیگری از توران پیدا شده که قصدِ حمله به ایران را دارد. رستم همراه با سپاهیان به طرف دژِ سپید می رود و در دشتِ آنجا خیمه می زند. در هنگانم شب رستم با لباس ترکی به خیمه ی دشمن و پسرش می رود و از اینکه سهراب را با آن عظمتِ جسمی می بیند شگفت زده می شود.در اینجا رستم و سهراب یکدیگر را نمی شناسند. سهراب در تمام این هنگام سعی دارد از ماجرایِ پدرِ خود سر درآورد و او را پیدا کند اما اشخاصی که به آنها رجوع می کنند مانع بر این کار می شوند. سهراب شک دارد و حرف آنها را باور نمی کند. حتی در زمانی که رستم و سهراب همدیگر را در هنگام جنگ ملاقات می کنند، سهراب پر از شک و تردید است که آیا او رستم است یا خیر و از رستم نامش را می پرسد، رستم نام خود را فاش نمی کند: بدو گفت که از تو بپرسم سخن همه راستی باید افکند بن من ایدون گمانم که تو رستمی گر از تخمه ی نامور نیرمنی چنین داد پاسخ که رستم نیم هم از تخمه ی سام نیرم نیم که او پهلوانست و من کهترم نه با تخت و گاهم نه با افسرم از امید سهراب شد ناامید برو تیره شد روی روز سپید سهراب در هنگامه ی نبرد دو بار به تردید می افتد که آیا این حریف همان پدرش رستم نیست، و حتی از رستم می خواهد تا با او دستِ یاری دهد. اما رستم بدلیل اینکه سهراب بسیاری از سپاهیان ایرانی را کشته است و اینکه هنوز نمی داند که شخص مقابل پسر اوست، حرف سهراب را نمی پذیرد. پدر و پسر برای دفعه ی نخست با هم کشتی می گیرند. سهراب، رستم را بر زمین می افکند و خنجر بر می کشد برای ریختن خون رستم، اما رستم او را فریب داده و خواستارِ آن می شود تا با شمشیر به نبرد بپردازد: به سهراب گفت ای یل شیرگیر کمند افکن و گرد و شمشیر گیر دگرگونه تر باشد آیین ما جز این باشد آرایشِ دینِ ما کسی کو به کشتی نبرد آورد سر مهتری زیر گرد آورد نخستین که پشتش نهد بر زمین نبرّد سرش گرچه باشد بکین گرش بار دیگر بزیر آورد ز افگندنش نام شیر آورد بدان چاره از چنگ آن اژدها همی خواست کآید ز کشتن رها در نبرد با شمشیر، رستم است که پهلوی سهراب را با خنجرِ خود می درد و در آخرین لحظات مرگ سهراب رازِ خود را فاش می کند و رستم با دیدنِ مهره ی خود بر بازوی او پسرش را می شناسد و به زاری می نشیند. سهراب در هنگام مرگ از رستم خواهش می کند که به توران زمین حمله نکند: چونکه که اکنون که روز من اندر گذشت همه کار ترکان دگرگونه گشت رستم حرف پسر را می پذیرد و اشک در چشمانش جمع می شود و می گوید: کدامین پدر هرگز این کار کرد سزاوارم اکنون به گفتار سرد چه گویم چو آگه شود مادرش چه گونه فرستم کسی را برش پس از آن جنازه ی پسر را به سیستان می برد و همراه با پدربزرگ خود، سام، جنازه ی آن پهلوان را به خاکِ سرزمینِ یلان می سپارند... ماجرای رستم و سهراب در واقع کشمکشی است بین پدر و پسر، اما بگونه ای دیگر که در سایر داستانهای عصر برنز دیده نمی شود چرا که این پسر نیست که خواستارِ جایگاه پدر است بلکه این هر دو با هم غریبه ای بیش نیستند. در عصرِ برنزِ کیانیان و پهلوانان که تمامی ماجراها بر محور نبرد و ایستادگی قرار دارند زنان بیشتر در پشتِ پرده ی ماجراها هستند و پهلوانان فرصتِ نزدیک بودن با زنان را ندارند. زنانی که در این عصر هستند یا مانند سودابه و گردآفرید دارای نقش خشنی هستند و یا همچنان که گفته شد در محورِ حادثه ها قرار ندارند. همچنان که مادر سهراب و یا بانوی رستم تنها یک شب با رستم همخوابی دارد و بس. (ماجرایِ بیژن و منیژه را هم که در همین عصر اتفاق می افتد مطالعه کنید.) دوران، دورانِ پهلوانی و نبرد است و نزدیکی کردن با زنان حتی مشکل ساز است. همانگونه که در زندگی رستم و سهراب مشاهده کردیم. به همین دلیل در آغاز ماجرای سهراب فردوسی سروده اسم سهراب رانم نخست ازان کین که او با پدر چون بجست |
|
راوی داستان : فردوسی |
|
تعداد نظرات : 0 |
تعداد بازدید : 7256 |